داستانکی درباره ماشین

داستانکی درباره ماشین

_ ماشین کو؟

+ فکر کنم یه کم پایین‌تر پارکش کرده بودی.

_ نه، همینجا زیر همین درخته بود.

+ یعنی دزد بردتش؟

_ بدجا پارک نکرده بودی؟ شاید جرثقیل بردتش.

+ چرت و پرت نگو. تو این کوه و کمر که پلیس جریمه نمی‌کنه.

_ طاهره من سردمه. لباس اضافی‌هام همش تو ماشین بود.

+ بذار فکر کنم ببینم چه گلی به سرمون بگیریم… با این شکل و قیافه هم که نمی‌تونیم لب جاده وایسیم، خطرناکه.

_ زنگ بزن به یکی. ببین آنتن می‌ده.

+ ای وای گواهینامم تو ماشین بود… الو… الو محمد صدای من میاد؟

_ ساعتمم تو ماشین گذاشته بودم که خیس نشه.

ο چطورین خوشگلا، در خدمتتون باشیم…

_ برو گمشو مرتیکه.

ο آخه حیف شما نیست تو این برهوت بمونید؟ خودم می‌رسونمتون.

_ اگه نری با همین سنگ میزنم ماشینتو داغون می‌کنم.

ο بداخلاق…

+ می‌تونی بیای دنبالمون؟ انگار ماشینو دزد برده. نمی‌دونم… ماشین حمید رو بگیر… اسنپ؟ اینجا که اسنپ گیر نمیاد… اوکی پس منتظرتیم… حدود ۲۰ کیلیومتر… نزدیک که شدی زنگ بزن.

_ میاد؟

+ والا می‌ترسم اونم گم بشه. ولی بالاخره بهتر از هیچیه.

_ بیا یواش یواش بریم جلو. بهتر از لب جاده نشستنه.

+ کاش حداقل یک دوربینی چیزی اینجا بود پیدا شدنش آسون‌تر می‌شد. تو یه کاتر همیشه تو جیبت نگه می‌داشتی. هستش؟

_ آره.

+ بگیر دستت. ایشالا که چیزی نمیشه اما برای احتیاط بگیر دستت.

دیدگاه‌ها ۰