وصل و هجران

بخشی از سریال «عشق مدرن»

وصل و هجران

«سپس نقاب مدیر عامل بر زمین افتاد،

گویی او را برای اولین بار می‌دیدم:

جوان اتوکشیدۀ کامپیوتری ناپدید شد و

جای خود را به پسرکی با احساسات پیچیده داد که

تمام وجودش را بر وبسایتش گذاشته بود.

او چیزی را برایم تعریف کرد که به گمانم عاشقانه‌ترین داستان عشق در نگاه اولی باشد که شنیده‌ام.

او (به وسیله وبسایتش) هزاران نفر را به هم رسانده‌ است،

با این حال او هنوز تنهاست و

مشعلی را حمل می‌کند که آن قدر شعله‌ور است که در حال سوزاندن خود اوست.

داستانش مرا یاد داستان خودم انداخت،

عشقی زندگی‌نشده و آزموده‌نشده …»

 

این بخشی از متنی بود که یک روزنامه‌نگار دربارۀ کارآفرین جوانی نوشته و منتشر کرده بود. این داستان در یکی از قسمت‌های سریال عشق مدرن اتفاق می‌افتد. شاید اولین چیزی که به ذهنتان بیاید این شعر از مولانا باشد:

«ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن»

پایان این داستان، تلخ و شیرین است.

هر قسمت از این سریال یک داستان تازه دارد. فیلمنامۀ آن، بر اساس ستونی هفتگی با همین نام، از مجلۀ  نیویورک تایمز نوشته شده‌است. قسمت دوم فصل اول این سریال دربارۀ جوانی دل شکسته است که (به قول توران میرهادی) غمی بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل می‌کند. از دیدگاه من این بهترین اپیزود سریال Modern Love است.

قبل از تماشای این سریال با اطلاعات همین چند خط اول این متن، داستانش را حدس بزنید و بنویسید. شاید داستانی که شما بر همین اساس می‌نویسید از فیلمنامۀ اصلی جذاب‌تر باشد.

 

 

 

دیدگاه‌ها ۲