قبل از آنکه به مدرسه بروم، میخواستم داستاننویس باشم؛ اما هرچه بزرگتر شدم این رویا کمرنگ و کمرنگتر شد چون رشتهای به نام نویسندگی وجود نداشت. به دبیرستان تیزهوشان رفتم و بعد از آن در رشتهی مهندسی برق پذیرفته شدم. در نهایت جز رتبههای برتر کلاس شدم اما با تمام وجود فقدان چیزی را حس میکردم. به دنبال یافتن شغل رفتم. در چند شرکت کار کردم. مدتی هم مدیر یک آموزشگاه بودم تا اینکه یک روز به طور اتفاقی، تعلق واقعیام را پیدا کردم. یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد در کلاسهای نویسندگی شرکت کنم و این آغاز قرار گرفتن من در مسیر درست بود.
بعد از مدتی همه چیز را رها کردم و تولید محتوا تمام زندگی من شد. در این راه با انسانهای خلاقی آشنا شدم. با چنگ و دندان بر اهدافم اصرار ورزیدم و کم کم تیم تحریریۀ نشریۀ محتواکار شکل گرفت…