اکثر افرادی که دائما کارهایشان را پشت گوش میاندازند، به سراغ مدیریت زمان میروند تا این مشکل را حل کنند، حال آن که چارهی کار مدیریت هیجان است.
ما از کارهایی که هیجانات آزاردهندهای مانند اضطراب، درد، ترس، ابهام و ملال را در ما ایجاد میکنند، اجتناب میکنیم، و آسانترین راه یعنی به تعویق انداختن را انتخاب میکنیم.
اگر برای انجام هرکاری دلایل کافی نداشته باشید، به زودی از آن دلسرد میشوید. پس قبل از شروع، به این سوال جواب دهید که چرا میخواهید نویسنده شوید؟ برای رسیدن به سر منزل مقصود، باید نویسندگی برایتان ارزشمند و معنادار باشد.
داشتن یک نقشهی راه میتواند به شما کمک زیادی کند؛ این برنامه باید قابل اجرا نیز باشد. اگر نتوانید در دراز مدت به برنامهی خود متعهد باشید اعتماد به نفس خود را از دست میدهید. پس، از قدمهای کوچک مانند آزادنویسی شروع کنید و آن را تبدیل به
عادت کنید و بعد از آن به سراغ تمرینات سختتر بروید.
ترس
اکثر اوقات، ترس از شکست خوردن یا اشتباه تصمیم گرفتن ما را آزار میدهد. دیوید هربرت لارنس، نویسندهی معروف انگلیسی معتقد است:
زندگی را به ما دادهاند تا خرج کنیم، نه آنکه پساندازش کنیم.
متاسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که غیر از خودمان باید
جوابگوی اطرافیان هم باشیم و این فشار زیادی به ما تحمیل میکند. همان طور که میدانید، رشتهی نویسندگی در دانشگاههای ایران تدریس نمیشود و عموم مردم آن را به رسمیت نمیشناسند؛ اما مگر چه قدر عمر میکنیم که بخواهیم نگران حرف دیگران هم باشیم؟
کمالگرایی و خودسرزنشی
معمولا کسانی که کارهایشان را به تعویق میاندازند بیرحمترین منتقدان خودشان هستند. وقتی کاری را شروع میکنند این صداها در گوششان میپیچد:
Ο تو واقعا فکر میکنی میتونی مثل فلان نویسنده کتاب بنویسی؟
Δ هر حرفی گفتنی بود رو که فلانی زده تو دیگه میخوای چی بگی؟
◊ تو استعداد و مهارت کافی رو نداری!
این دسته از افراد وقتی کاری را شروع میکنند مضطرب میشوند چون دائما یک قاضی سنگدل آنها را سرزنش میکند. پس کارهایشان را عقب میاندازند. اما هرچه اهمالکاری بیشتر میشود این صداها پرقدرتتر و عصبانیتر میشوند.
چه باید کرد؟
باید کمالگرایی و خودسرزنشی را کنترل کرد. جالب است بدانید که راه حل، در خود مشکل نهفته است؛ شروع کنید به نوشتن و هرگاه این دسته از افکار به ذهنتان هجوم آورد، آنها را روی کاغذ بنویسید و به هر یک جواب دهید.
مثلا در جواب حرفهایی که چند خط قبل مطرح شد بگویید:
Ο حتما با تمرین و تکرار تونسته نویسندهی خوبی بشه. میدونی چیه؟ اصلا قرار نیست من مثل اون بشم. من میخوام راه خودمو برم و از دیروزم بهتر باشم.
Δ حضرت آدم تنها کسی بود که مطمئن بود، حرفی که داره میزنه جدیده. ما اصلا قصهی خوب و بد نداریم، قصهنویس خوب و بد داریم.
◊ کی روز اول همه چی تموم بوده؟ بالاخره باید از یه جایی شروع کرد
کمک گرفتن از دیگران(+)
وقتی کاری را شروع میکنیم، معمولا نمیدانیم قرار است به کجا برسیم. آن کار بیفایده و خسته کننده به نظر میرسد و انگیزهی ما از بین میرود.
کمک گرفتن از یک مشاور باتجربه میتواند کمک خوبی باشد، او میتواند برروی روند نوشتن کتابتان نظارت کند و نگذارد قید رویاهایتان را بزنید. البته اگر بهترین تراپیست یا مشاور کسب و کار را هم پیدا کنید او از زیر و بمهای نویسندگی و تولید محتوا خبر ندارد و نمیتواند به شما نشان دهد چه کار باید کنید، اما اگر ریشههای مسئله را به خوبی شناسایی کند، میتواند جلوی اهمالکاری شما را تا حدودی بگیرد.
یک همگروه یا دوستی که با شما همدغدغه و هم مسیر است نیز گزینهی خوبی به نظر میرسد. حتی دیگر نیاز به پرداخت پول نیست، هر دو میتوانید به رشد یک دیگر کمک کنید. البته اگر منفینگر، تنبل، دروغگو و… باشد روی رشد شما اثر زیانباری میگذارد.
وقتی کسی بالای سرمان نیست که بخواهیم به او جواب پس بدهیم؛ دقیقهی نودی هم وجود ندارد که بخواهیم تمریناتمان را تحویل دهیم در نتیجه امکان رها کردن کار زیاد میشود. به همین دلیل، بسیاری از مردم به سراغ کلاس و مربی میروند. از سویی دیگر، یافتن مدرسی که روشش با شما سازگار باشد و تکنیکهای مفیدی به شما بیاموزد سخت است. پس اگر او را یافتید از دستش ندهید.
براساس مقالهای از www.theladders.com
سوال: چه قدر به برنامههایتان پایبند هستید؟