وسعت یا عمق
متخصص شدن یا همه کاره شدن، مسئله این است.
در کتاب فارسی دورهی دبستان، داستانی درمورد دو پرنده با نامهای کوشا و نوشا نوشته شده بود. کوشا طبابت خواند و دکتر شد اما نوشا پزشکی را نصفه نیمه رها کرد. او چند شغل دیگر را امتحان کرد اما در آخر، هیچ کدام را به سرانجام نرساند.
من از ابتدا با این داستان مشکل داشتم، واقعا اگر کسی وارد رشته ای شود (چه به اجبار چه به انتخاب خودش) باید تا آخر عمر در آن مسیر باقی بماند؟
در آن زمان استدلال علمی برای زیر سوال بردن این داستان نداشتم؛ تا اینکه با کتاب Range یا «گستره» از دیوید اپستاین برخورد کردم.
او در این کتاب، بیان میکند؛ دنیای امروز از آنِ کسانی است که در چندشاخه فعالیت دارند و نه متخصصها.
“متخصصها” افرادی هستند که تمام عمرشان را صرف یادگیری یک تخصص خاص می کنند اما اپستاین اعتقاد دارد در آیندهی نه چندان دور “هوش مصنوعی و رباتها” جایگزین این دسته از آدمها میشوند.
ـ
این موضوع چه کاربردی در ایران دارد؟
اکثر شرکتها از آدمهایی که میتوانند چند کار را با هم راه بیندازند استقبال میکنند. مثلا به جای این که یک نفر برای بخش گرافیک و تبلیغات، یک نفر برای بخش فروش و بازایابی و یک نفر برای بخش فنی استخدام کنند؛ ترجیح میدهند یک نفر را استخدام کنند که همهی این کارها را در تا حدودی انجام دهد تا از هزینهها کاسته شود.
همچنین اگر بخواهید یک بیزنس را شروع کنید درحالی که به اندازه کافی پول ندارید؛ چارهای ندارید جز اینکه بیشتر کارها را خودتان انجام دهید.(+)
به نظر من، نباید از آزمون و خطا بترسیم؛ هیچ اشکالی ندارد تا زمانی که حوزهی تخصصی و موردعلاقهی خود را پیدا نکردهایم، از این شاخه به آن شاخه بپریم.
متاسفانه این دیدگاه وجود داره و باعث میشه تا آدمها درگیر حس عذاب وجدانی بشن که واقعاً آزاردهندهاس.
جامعه و خانوادهها انتظار دارن یک نوجوون 17 یا 18 ساله یک مسیر شغلی قطعی برای خودش انتخاب کنه وتا آخر عمر هم این مسیر رو رها نکنه!
من هم برای مدتها به این باور چسبیده بودم ولی هرچقدر تو زندگیم جلوتر میرم میبینم که چقدر این باور پوچ و اشتباه.
حتی چند روز قبل با یکی از اساتیدم تو دانشگاه درباره این موضوع صحبت میکردم و ایشون هم گفتن نسل شما چرا اینطوریه؟ زمان ما بچهها یک مسیر رو انتخاب میکردن و تا تهش میرفتن ولی نسل فعلی همش در حال از این شاخه به اون شاخه پریدن!
متاسفانه وقتی اساتید دانشگاههای ما چنین باوری دارن نمیشه انتظار دیگهای از بقیه افراد داشت.
تنها کاری که از دست ما برمیاد اینه که تا جایی که میتونیم آگاهیرسانی کنیم و سعی کنیم این موضوع رو عادیسازی کنیم.
تا نوجوونهایی که بعداً میخوان یک مسیر شغلی برای خودشون انتخاب کنن بدونن که این موضوع طبیعی هست که اول مسیر ندونن که چی میخوان. یا حتی اگر مجبور به تغییر مسیر شدن انقدر درگیر احساس عذاب وجدان نشن..
این حرف دل خیلی از آدماست و من فکر میکنم بلوغ وافعی زمانی اتقاف میفته که خودت تصمیم بگیری، خودتم مسئولیتش رو بپذیری.